بچه که بودم توی خانه دوخوابه داخل بن بست دوم کوچه ده متری لاله زندگی می کردیم. دلم که میگرفت میرفتم توی کمد دیواری بزرگ اتاق لای پتوها و تشکها و بالشتها قایم می شدم. بزرگتر که شدم خانهمان را عوض کردیم. کمد دیواری خانه جدید سقف کوتاهی داشت و کوچک بود و دلتنگی های من بزرگ شده بودند و خودمان را به زور آنجا جا میدادیم. حالا خانه ام عوض شده، کمد دیواری اش نه جای خودم میشود و نه جای دلتنگیهای خیلی خیلی بزرگم.
وقتی همه خوابیم...برچسب : نویسنده : noghtesarekhat20 بازدید : 70