یک سفر، هزار تجربه

ساخت وبلاگ
تجربه خوبی بود و چیزهای تازه و عجیب زیادی دیدیم. یکیش امنیت بود. یعنی عدم وجود امنیت را دیدیم و البته که ککمان هم نگزید. آخر آنجا که مملکت ما نیست. اصلا داشتن یا نداشتن امنیتش به ما چه! 

چیزی که فت و فراوان توجه مرا به خودش جلب می کرد خودروهای نظامی و سربازهای تا دندان مسلح عراقی بود. تازه می گفتند اوضاع خیلی خوب شده و امنیت نسبی برقرار است و باز آن همه خودروهای زرهی توی شهر و کوی و برزن جولان می دادند. مثلا من حتی نمی دانستم خودروهای زرهی چه شکلی است. به جز توی موزه جنگ عفیف آباد اسلحه از نزدیک ندیده بودم. به جز آن تانکی وسط بلوار زرهی شهرم است از نزدیک تانک ندیده بودم. اصلا ما توی مملکتمان ابزار نظامی داریم؟ اگر جنگ بشود سرباز تا  دندان مسلح داریم؟ گلوله و نارنجک داریم؟ خدایا به خاطر امنیتی که توی بغلمان انداخته ای ممنونم.

با خودم گفتم خوشبختی فراوانی داریم و قدر امنیت حاکم بر شهر  و دیارمان را نمی دانیم. اصلا چون از وقتی چشم باز کرده ایم امنیت دیده ایم یادمان رفته که شکرگزارش باشیم. قدردان سربازهای جان برکفی که توی کشورهای دیگر برای آرامش ما می جنگند. قدردان و سپاسگزار خدای مهربانمان هم به خاطر این نعمت عزیز نیستیم.  

*متن ویرایش نشده است.

وقتی همه خوابیم...
ما را در سایت وقتی همه خوابیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : noghtesarekhat20 بازدید : 108 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1396 ساعت: 6:14