صبح دوشنبه کرمان

ساخت وبلاگ

دو روز گذشته و حال من هنوز خوب نشده. هنوز دست و پا می زنم برای زنده ماندن. هنوز چهره وحشت زده خواهر و برادرهایم جلو چشم هایم است. تپش قلب دارم. دست و پای لرزان دارم. بغض دارم. خشمم اما بیشتر است. هر لحظه توی مغزم صدای جیغ زنان و فریاد مردان و گریه بچه ها تکرار می شود. کفش ها و دمپایی ها و چادرهایی که روی زمین رها شدند را مدام می بینم. آمبولانس ها و برانکاردهایی که جیغ زنان میدان آزادی را هر بار ملتهب تر می کردند فراموش نمی کنم. ترس را با همه وجودم احساس کردم و این ترس بدنم را فلج کرد. من آن دقایق مرگ را با وحشتناک ترین چهره ممکن نزدیک خودم می دیدم

به یاد همه درگذشتگان صبح دوشنبه کرمان.

وقتی همه خوابیم...
ما را در سایت وقتی همه خوابیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : noghtesarekhat20 بازدید : 116 تاريخ : پنجشنبه 1 اسفند 1398 ساعت: 22:31