دروغ ها را زندگی می کنند

ساخت وبلاگ

وقتی یه دروغ یا وهم و خیال رو بارها برای دیگران بگی، برای خودت تبدیل به یه واقعیت می شه. 

خانواده شماره 1. یادمه مادر خانوادشون وقتی بچه بودن انقدر یه دروغ رو تکرار کرد که بچه ها با این که می دونستن واقعیت نداره ولی باورش کردن و بعد خودشون اون دروغ رو وقتی دور هم جمع می شدن تکرار می کردن. حالا اون دروغ یه واقعیت محضه که هیچ کس و هیچ چیز نمی تونه خلافش رو ثابت کنه. اون خیال واهی حالا شده جزئی از وجودشون. می دونن که واقعیت نداره ولی نمی تونن راهی برای رد کردن این واقعیت هم پیدا کنن.

خانواده شماره 2. وقتی وارد خانوادشون شدم مادر خانواده از کمبود توجه های زیادی از جانب شوهر و بچه هاش رنج می برد. آرزوها و خیال های شیرینش رو درمورد رفتار شوهر و بچه هاش مثل یه واقعیت روزمره برام تعریف می کرد. قصدش دروغ گفتن نبود، می فهمیدم. فقط دوست داشت روابظش با خانوادش اون طوری که آرزو داشت به نظر برسه. حالا انگار ضمیر ناخودآگاه و خودآگاهش با هم درگیر شدن. می دونه هیچ کدوم از رویاهاش واقعیت ندارن ولی نمی تونه از وانمود کردن هم دست برداره. پس مریض شده، ضعف روحی، ضعف جسمی رو به دنبالش آورده و حالش خوب نیست. 

وقتی همه خوابیم...
ما را در سایت وقتی همه خوابیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : noghtesarekhat20 بازدید : 84 تاريخ : جمعه 15 اسفند 1399 ساعت: 15:51