جوان است، زیبا و باوقار. آن قدر زیبایی و حیا دارد که آدم را جذب می کند. هجده سالگی ازدواج کرده، پدر و مادرش را در نوجوانی از دست داده و حالا با یک پسر شش ساله توی شهری غریب غمی را به دوش می کشد که هیچ مردی توان تصورش را هم ندارد. شوهرش بدون هیچ شرم و غمی بدون هیچ پنهان کاری با دخترکان روشن فکر بی وجدان امروزی بگو و بخند می کند، قرارهای شبانه می گذارد، مشروب می خورد و ... سه چهار دختر سرخوش و بی خیالی که قیچی برداشته اند و افتاده اند به جان روح و روان زن و بچه مردی بی غیرت و هر بار زخمی تازه می زنند.
هیچ حرفی درباره بی عاطفگی و بی غیرتی مردک ندارم. همه دردم از همجنسانی است که هیچ وجدانی ندارند و ککشان هم نمی گزد که مثل زالو افتاده اند به جان یک زندگی. کسی باید مجازاتی برای این خون آشام های دل فریب درنظر بگیرد. قانونی باید توی صحن علنی مجلس تصویب شود که نگذارد زنان این گونه بسوزند. کسی باید بیاید و فریاد بکشد که حق زنان صبور و جان فدای ما این همه خیانت و تحقیر نیست. شاید کسی بیدار شود و کاری بکند.
وقتی همه خوابیم...برچسب : نویسنده : noghtesarekhat20 بازدید : 142